استارتاپ برخلاف باور عموم، مفهومی جدید یا نوظهور نیست اما در ایران و بعضی دیگر از نقاط جهان نزدیک به یکی دو دهه است که استفاده از این عبارت، رواج یافته است. امروزه بسیاری از…
استارتاپ برخلاف باور عموم، مفهومی جدید یا نوظهور نیست اما در ایران و بعضی دیگر از نقاط جهان نزدیک به یکی دو دهه است که استفاده از این عبارت، رواج یافته است. امروزه بسیاری از برندها به دلایل مختلف از جمله رقابت ناسالم، به استفاده از این اصطلاح برای تعریف برند خود میپردازند که البته کار نادرستی بوده و استارتاپ به هر کسبوکاری اطلاق نمیشود. در این مطلب از رشدانا با ما همراه شوید تا با هم به بررسی ویژگیهای استارتاپ بپردازیم و بدانیم استارتاپ چیست یا چطور راهاندازی میشود؟
اگر این گزاره را در اینترنت جستجو کنید به وبسایتها و مقالات مختلفی دسترسی پیدا خواهید کرد. هر یک از این سایتها تعریفی ویژه و یک جانبه نسبت به موضوع استارتاپ ارائه کردهاند که تعدادی از آنها درست بوده و تعدادی دارای بخشهای نادرست هستند؛ اما به طور کلی، شالوده و اساس اصلی تمام این تعاریف مشابه یکدیگر است. در این مطلب تلاش ما نشان دادن مفهوم استارتاپ از تمامی زوایا و بخشهای آن بوده و میخواهیم به نوعی تکمیلترین تعریف دنیای وب را در اختیارتان قرار دهیم.
استارتاپ به آن دسته از پروژهها و فرآیندهایی گفته میشود که در طی روند آن، یک ایده و فکر نوین یا اصطلاحا ایده خام به تدریج باعث تولید یک محصول شده و در ادامه بستری مناسب برای فروش این محصول فراهم میشود. ناگفته نماند، برای تبدیل ایده اولیه به محصول و در نهایت فروش، تلاش و همفکری و همراهی زیادی مورد نیاز است. همچنین استارتاپها را به شرکت یا کسب و کار با رشد سریع و شرکت نوپا هم معنی کردهاند.
استارتاپها نیاز به سرمایه و منابع مالی زیادی دارند؛ به ویژه در ابتدای راه که هنوز آنطور که باید توسط مخاطب و مشتریان شناختهشده نیستند. برای تامین این نیازهای مالی و بودجه اولیه، به سرمایهگذاران زیر نیاز است:
افراد زیادی در جامعه هستند که به دلایل مختلف کسبوکار و استارتاپ را با یکدیگر اشتباه میگیرند یا به جای هم به کار میبرند. با دانستن تفاوتهای موجود میان این دو مفهوم، میتوانید عامل تمایز آنها را تشخیص دهید. تفاوتهای اساسی بین استارتاپ و کسبوکار عبارتند از:
از جمله ویژگیهای اصلی استارتاپها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
برای راهاندازی یک استارتاپ طی کردن چندین گام اصلی لازم است که در ادامه به توضیح هر یک از این مراحل میپردازیم. اگر شما هم میخواهید یک استارتاپ راه بیاندازید باید این ده گام اصلی را مد نظر قرار دهید. به طور کلی، ده گام شروع استارتاپ عبارتند از:
ایده و فکر، مانند بذر گیاه است که در بستری مناسب از منابع باارزش مالی و زمانی کاشته میشود و باید به مرور توسط تلاش افراد گروه رشد کند و توسعه یابد؛ اما ایده و بذر اصلی باید به خوبی انتخاب شود. هر بذری در هر شرایط آب و هوایی قابل کشت نیست. ایده خود را با این ویژگیها بسنجید و از یک تا ده به آن امتیاز دهید. هر ویژگی که در ایده شما مشهود باشد، یک امتیاز مثبت به همراه دارد:
در نهایت، باید ایده خود را از نظر بازار ارزیابی کنید. از نظر بازار ایده شما چه جایگاهی دارد؟ رقابت، مشتری، نیازسنجی بازار، میزان موفقیت یا شکست ایده بعد از چند مدت، مشورت با افراد متخصص در این زمینه همگی از شاخصهای مهم بررسی ایده هستند و باید در همین مرحله انجام شود؛ چون هر مرحله که جلوتر میروید، بررسیهای اینچنینی سختتر میشوند.
یکی دیگر از اصول راه اندازی استارتاپ، طراحی بیزینس پلن یا نقشه کسبوکار روی کاغذ است. با جستجو در اینترنت میتوانید به صدها نمونه بیزینس پلن اجرا شده توسط شرکتهای مختلف دسترسی داشته باشید. با نگاه کردن این نمونهها، جمعبندی شما از فرآیند و چشمانداز کسبوکار واقعیتر و بهتر خواهد بود. اصلیترین بخشهای هر بیزینس پلن، پرداختن به نیازهای مشتری، بازار هدف، سرمایهگذار، راههای ارتباط با مشتری و عوامل مشابه است.
مدل کسبوکار شما مانند یک چراغ قوه در اتاقی تاریک عمل میکند. استارتاپ نوپا، در حقیقت درون یک اتاق تاریک و بدون هیچ ذهنیت از پیش تعیینشدهای متولد میشود اما بیزینس پلن به شما این امکان را میدهد که رفته رفته بتوانید مسیر درست را پیدا و استارتاپ را به آن سمت سوق دهید. نحوه کسب درآمد یا جذب سرمایهگذار در ابتدای مسیر از اساسیترین بخشهایی است که باید در بیزینس پلن تعیین شود اما چرا؟
جذب سرمایه کار آسانی نیست اما بعد از جذب این سرمایه شما باید بتوانید آن را در مسیر درست و برای تحقق اهداف مناسب خرج کنید. بیزینس پلن از هدر رفتن منابع در جهتهای غیرقابلپیشبینی جلوگیری میکند و مسیری ایمن برای صرف سرمایه مقابلتان قرار میدهد. همچنین، شاخصهای کلیدی برای ارزیابی میزان رشد کسبوکار هم بهتر است در این مرحله تکمیل شود.
محصول اولیه پذیرفتنی که به آن MVP یا Minimum Viable Product میگویند، محصولی است که حداقل ویژگیهای مطلوب مشتری برای عرضه به بازار را دارد. هدف اصلی از ارائه چنین محصولی، گرفتن بارخورد از مشتری و بررسی رفتار وی در هنگام تعامل با چنین محصولی است. در مرحله آزمایش MVP استارتاپ باید یک نمونه کوچک از محصول یا خدمت خود را در اختیار مشتری قرار دهد.
ارزش چنین کاری به مرور زمان مشخص میشود. فرض کنید، یک محصول به تعداد زیاد تولید شده و به بازار عرضه گردد. به دلایل مختلف مشتریان از ورود چنین کالایی به دستهبندی محصولات استقبال نکنند و هیچ درآمدی از عرضه آن به دست صاحبین کسبوکار یا استارتاپ نرسد. بنابراین، سرمایه و وقت این کسبوکار به طور کامل هدر میرود.
نمونه اولیه پذیرفتنی و MVP از بروز چنین اتفاقاتی جلوگیری میکند چون این نمونه با حداقل تلاش و هزینه راهی بازار میشود و هدف از ارائه آن کسب درآمد نیست؛ صرفا بررسی رفتار کاربر است. ذکر یک نکته در این بخش بسیار ضروری به نظر میرسد و آن هم بررسی تفاوت بین نمونه اولیه، نمونه آزمایشی و MVP است.
برای اینکه بتوانید خشت اول کسبوکارتان را حرفهای بنا کنید، نیاز به سرمایه دارید. کسبوکارهای کوچک و کوتاه مدت نیاز به سرمایه چندانی ندارند؛ اما همانطور که در بخش ایده اشاره کردیم، باید دیدگاه بلند مدت داشته باشید تا بتوانید به جایگاه امن و مطمئنی برسید. هزینههای بسیار زیادی در سر راه یک استارتاپ نوپا و نوظهور است. اولین مساله شاید ناشناخته بودن ایده و مسائل پیرامون آن باشد.
به همین دلیل، جذب سرمایه یکی از سختترین مراحلی است که باید با موفقیت از پس آن بربیایید. شاید این سوال در ذهنتان شکل بگیرد که منظور ما از جذب سرمایه و مقدار آن دقیقا چقدر است؟ عدد و رقم سرمایه برای هر استارتاپی با دیگری متفاوت است اما یک بازه را در ذهن داشته باشید؛ طبق بیزینس پلنی که تعریف میکنید، هر مرحله یک سری کارهای اصلی و فرعی وجود دارد که البته اولویت با اصلیهاست. بودجه و سرمایه شما باید آنقدری باشد که پیش از رسیدن پروژه به سوددهی تمام هزینههای آن را پوشش دهد و دغدغه کمبود بودجه تا حد زیادی ناملموس باشد.
اغلب هزینه برای مواردی مانند اخذ مجوزها، گواهینامهها، تهیه تجهیزات، هزینههای حقوقی، ثبتنام برند تجاری، مطالعات بازار، طراحی لوگو و علامت تجاری، مراسم افتتاحیه و هزینههای اجرای آن، اجاره دفترکار و…) و دیگر هزینههایی که در طی روند کار خود پیش بینی میکنید؛ مانند در نظر گرفتن مبلغی برای حداقل ۱۲ ماه کاری و هزینههایی مثل اجاره دفترکار، آب و برق، بازاریابی و تبلیغات، تولید محصول، حقوق و بیمه کارمندان و … )
با برآورد همه این هزینهها و جمع کردن اعداد با یکدیگر، میزان سرمایه اولیه مورد نیاز استارتاپ به دست میآید. از دیگر سوالات مهم این بخش، نحوه تامین این سرمایه است که میتوانید از موارد زیر کمک بگیرید:
یکی دیگر از بخشهایی که در مقاله استارتاپ چیست باید به آن بپردازیم، مرحله رشد و پیشرفت است که باید به خوبی توسط صاحبین استارتاپ اندازهگیری شود. برای اینکه استارتاپ و تولیدات آن به خوبی توسط مشتریان و مخاطبان دیده شوند، باید در دنیای مجازی فعال باشید و از ابزارهای بازاریابی دیجیتال بهره ببرید. برای اینکه در دسته کارآفرینان موفق قرار بگیرید، پیشنهاد میکنیم قدرت فضای آنلاین را دست کم نگیرید.
پتانسیل فضای مجازی بسیار زیاد است و مزایای زیادی را برای استارتاپ شما به همراه دارد. شاید مهمتر از جذب مشتری و مخاطب مشتاق به تعداد زیاد، تحلیل و ارزیابی میزان رشد کسبوکار در بازههای مختلف زمانی باشد. ابزارهای زیادی در دنیای مجازی وجود دارند که به شما در تحلیل درست این شاخصها یاری میرسانند. پس علاوه بر اینکه محبوب شدن برند در بین مشتریان از اهمیت بالایی برخوردار است، میزان رشد کسبوکار هم اهمیت بالایی داشته و باید مورد توجه قرار گیرد.
بخش مهمی از روند ایجاد استارتاپ به نحوه انتخاب نام تجاری آن برمیگردد. شاید عجیب باشد اما بخش زیادی از موفقیت برند وابسته به نام و نشان تجاری آن است. در حین انتخاب عنوان و لوگو مناسب به این قوانین دقت کنید تا مشتری و مخاطب ارتباط بهتری با برند پیدا کند:
به نظر شما دلیل اهمیت تشکیل تیم حرفهای در استارتاپ چیست؟ اگر پاسخ شما به موفقیت استارتاپ در سالهای آینده فعالیت آن اشاره دارد، کاملا با شما موافق هستیم. باید بدانید که یکی از نکات مهمی که در حین راهاندازی استارتاپ باید به آن توجه کنید، میزان هدفمندی و همفکر بودن اعضای تیم است. هرچقدر اهداف و چشماندازهای اعضا نزدیک باشد، احتمال موفقیتآمیز بودن کار تیمی هم بالاتر خواهد بود. منابع انسانی خود را در ابتدا و در ادامه روند کار با دقت و وسواس انتخاب کنید.
بعد از طی کردن هفت مرحله قبلی، حالا شما به یک استارتاپ منسجم و ساختارمند رسیدهاید که باید برای فروش و بازاریابی محصولات آن اقدام کنید. این بخش نیازمند تخصص و بررسی حرفهای است. به اعتقاد برخی افراد، اهمیت بازاریابی و تبلیغات به قدری بالاست که باید 98 درصد از بودجه صرف آن شود. پرداختن به تبلیغات جذب مشتری و سود دائمی را برای برند به همراه دارد.
اینکه کسبوکار شما کجاست و چقدر به مخاطبان و مشتریان هدف نزدیک است، اهمیت زیادی دارد. استارتاپ باید در مکانی احداث شود که به تجهیزات و لوازم اولیه کار دسترسی مستقیم داشته باشد و از طرفی فرصتهای فروش یا همکاری برای آن به خوبی مهیا شود. اغلب شهرهای بزرگ کشور دارای چنین امکاناتی هستند؛ به همین دلیل بخش زیادی از استارتاپها در شهرهای بزرگ و پرجمعیت بنا میشوند. به عنوان مثال اگر شما در مشهد سکونت داشته باشید، برگزیدن کارخانه نوآوری مشهد یا پارک تولید محتوای نیتک به عنوان مکان تیم میتواند پیشنهاد مناسبی برای شما باشد.
یک کارآفرین نمونه پس از کسب اولین موفقیت خود دست از کار نمیکشد و همواره به دنبال ایدهپردازی و روشهای جدید و بهروز بازاریابی است. یکی از روشهای ارتقاء یک استارتاپ، شناسایی و بررسی عملکرد استارتاپهای مشابه و کسب تجربه از چگونگی موفقیت و یا شکستهای آنهاست.
در پاراگرافهای قبل اشاره کردیم که استارتاپ چیست و هر استارتاپ یک ایده خام است که پس از طی فرآیندهای مختلف و پشت سر گذاشتن مراحل راه اندازی استارتاپ، تأسیس میشود. هرچند توجه به نیازهای عموم افراد و مشکلات جامعه در موفقیت شرکتهای نوپا تأثیر بسزایی دارد اما باید دقت داشت که هر ایده در زمان و مکان مناسب خود قابل اجرا شدن است و هدف از ایجاد تمام این شرکتهای نوپا، صرفا کسب درآمد نیست.
از سوی دیگر اگر از افراد بپرسید که استارتاپهای موفق را نام ببرند حتما نام فیسبوک و گوگل را خواهید شنید. این درحالی است که startup ها محدود به حوزه تکنولوژی نیستند و براساس نوع ایده، هدف اولیه، رفتار مؤسسان و شیوه رهبری به انواع مختلفی تقسیم میشوند که در ادامه مقاله به توضیح هریک از آنها میپردازیم.
اینها کسب و کارهای نوپایی هستند که در ابعاد کوچک محلی فعالیت میکنند، در اغلب موارد به صورت خانوادگی اداره میشوند و پس از کسب موفقیت در یک محله کوچک، به تأسیس شعبات مختلف در سایر محلهها میپردازند.
در واقع ایده اولیه اینگونه استارتاپها در ابعاد کوچک قابل اجرا است و سپس مدیران نسبت به گسترش آن، اقدام میکنند. واضحترین مثال در این رابطه، فروشگاههای زنجیرهای وال مارت آمریکا است که ابتدا به صورت خانوادگی و در یک منطقه کاملا محدود فعالیت خود را آغاز کرد و هم اکنون در بسیاری از کشورها دارای شعبههای بزرگی است.
این نوع Startup، امروزه جزء رایجترین انواع استارتاپها محسوب میشود و استقبال فراوانی از آن میشود. علت استقبال از این نوع کسب و کار نوپا، اداره کسب و کار از درون منزل بدون نیاز به تجهیزات خاص یا تعدادی کارمند برای انجام امور است.
در واقع آنچه باعث کسب درآمد از این طریق میشود، خلاقیت فرد مؤسس در شناخت نیازهای مخاطبان و خلق یک ایده جدید میباشد. اگر از نمونههای خارجی این نوع کسب و کار بخواهیم مثال بزنیم، باید به سایت فروش E-Bay اشاره کنیم که صاحب آن، کار خود را در خانه و با سرمایه ای کم آغاز نمود و بتدریج کسب و کارش را توسعه داد به نحویکه طبق آمار منتشر شده از این سایت، درآمد حاصل از حراج آنلاین و سود فروش خالص آن در سال 2018 به بیش از 10.7 میلیارد دلار رسیده است.
اینگونه کسب و کارها توسط کمپانیهای بزرگ شکل میگیرند. چنین شرکتهایی که جزء مشهورترین برندهای دنیا شناخته میشوند برای گسترش کسب و کارشان تصمیم میگیرند که مسیری کاملا متفاوت از کسب و کار فعلی خود را در پیش بگیرند. البته لزوما اینگونه استارتاپها موفق نخواهند شد و سمت دیگر چنین ریسکی، شکست است.
آشناترین مثال برای این startup کمپانی آمازون است. همانطور که میدانید آمازون ابتدا کار خود را با ایده فروش کتاب شروع کرد و پس از یک تغییر مسیر بزرگ، هم اکنون یکی از بزرگترین شرکتهای فروش اینترنتی شناخته شده در جهان است.
اینها کسب و کارهای نوپایی هستند که با کمترین هزینه، بیشترین درآمد را برای صاحبان خود تولید میکنند. آنچه در این نوع استارتاپ مهم است، این است که سرعت رشدشان تضمین کننده درآمدشان خواهد بود. از این رو، اینها هیچگونه محدودیتی در توسعه و گسترش ندارند و دائما در حال ایجاد تحولات اساسی برای جذب سرمایه گذاران بزرگ و حتی جذب سایر استارتاپهای مطرح هستند تا بتوانند خود را به غولهایی ماندگار، تبدیل کنند.
یک مثال ساده برای شروع کار استارتاپ مقیاس پذیر یا توسعه گرا، توسعه یک اپلیکیشن است. به این صورت که تولید نرمافزار اولیه دارای هزینه است و پس از آن، کپی و انتشار آن چندان هزینه بردار نخواهد بود. این در حالی است که میتوان از یک اپلیکیشن هزاران نسخه را روانه بازار کرده و کسب درآمد نمود.
از جمله استارتاپهای مقیاس پذیر موفق در سطح جهانی میتوان به Uber ،Google و خطوط هوایی ویرجین اشاره کرد.
مکانیسم شکلگیری این نوع از کسب و کارها به این صورت است که افراد ایده یا محصول جدید خود را به شرکتهای بزرگ و یا سرمایه گذارانی که حاضرند برای چنین ایدهای پول خوبی پرداخت کنند؛ میفروشند. در نهایت، صاحبان ایده نیز با برند و نام تجاری همان شرکتها ایده خود را به مرحله تولید انبوه میرسانند.
یکی از استارتاپهای موفق این حوزه، KFC است که صاحب آن، هارلند سندرز پس از سالها شکست در مشاغل مختلف سرانجام توانست ایده خود را عملی کند. او با مراجعه به فروشگاههای کوچک محلی تلاش میکرد تا دستور پخت مرغهای خوشمزه خود را به فروش برساند. علاوه بر آن، سندرز ایده پخت مرغهایش را به صدها رستوران فروخت آن هم در مقابل دریافت 5 سنت به ازای فروش یک مرغ با دستور پخت و سس مخصوص خودش.
استارتاپهای اجتماعی بر پایه ایدههای عام المنفعه تأسیس میشوند و هدفشان، زیست بهتر انسانها است. در واقع ایده اولیه چنین کسب و کارهایی، تبدیل جهان به جایی امنتر و بهتر برای زندگی است. از این رو، دولتها و خیریه ها به خوبی از آنها حمایت میکنند.
ایده مارک زاکربرگ برای ساخت هواپیماهای بدون سرنشین با هدف ارسال اینترنت رایگان به کشورهای محروم، یکی از نمونههای موفق استارتاپهای اجتماعی است.
طبق مطالعات صورت گرفته راجع به دلایل شکست استارتاپها، کارشناسان این حوزه دریافتند که بیش از 50 درصد اینگونه کسب و کارها در 5 سال اول و چیزی حدود دو سوم استارتاپها در 10 سال اول فعالیت خود با شکست مواجه میشوند. این درحالی است که متأسفانه بسیاری از این شرکتها دقیقا زمانی اعلام وررشکستگی کردهاند که در مسیر درستی قرار داشته و فقط به علت فقدان آگاهی کافی، خود را در معرض یک خطر بزرگ دیدهاند. از این رو، اغلب صاحبان استارتاپها، عامل اصلی شکست خود را بدشانسی میدانند در حالیکه، بدشانسی یا خوش شانسی هیچ تأثیری بر موفقیت و شکست آنان نداشته و این نداشتن اطلاعات کافی از چالشها و فرصتهای مسیر استارتاپ است که منجر به شکست آنان شده است.
اگر صاحب یک ایده ناب هستید و قصد دارید با پشت سرگذاشتن تمام مراحل گفته شده، کسب و کار نوپای خود را راه اندازی کنید بهتر است با شناخت کافی از بازار و حوزه تخصصی فعالیتتان، نسبت به تأسیس شرکت خود اقدام کنید.
برای کمک بیشتر به شما و سایر صاحبان startup ها در ادامه به معرفی مهمترین اشتباهاتی که باعث شکست یک استارتاپ میشود، میپردازیم. همچنان همراه ما در رشدانا باشید.
هرچند وجود سرمایه کافی در همان ابتدای راه اندازی، برای هر کسب و کاری ضروری است اما این ماجرا برای استارتاپها کمی حساستر است. زیرا، اینگونه شرکتهای نوپا در مقایسه با کسب و کارهای کوچکتر، برای رشد و توسعه در بازار نیازمند سرمایه بیشتری هستند.
از سوی دیگر، مکانیسم رشد یک استارتاپ به نحوی است که حتی اگر به مراحل اولیه کسب درآمد نیز رسیده باشد؛ باز هم برای حفظ بقاء و رشد در بازار باید سرمایهای بزرگ در دست داشته باشد. موارد متعددی برای هزینههای یک Startup وجود دارد. از هزینه های مربوط به بخش فناوری اطلاعات (IT) بگیرید تا تشکیل تیم تخصصی و تبلیغات. از این رو، اگر نتوانید پس از جلب مشارکت مالی اولیه در روزهای ابتدایی درآمدزایی خود، سرمایه گذارانی قوی جذب کنید؛ به زودی محکوم به شکست خواهید بود.
جمعآوری نکردن اطلاعات کافی از بازار، از دیگر اشتباهات مهلکی است که صاحبان کسب و کارهای نوپا مرتکب آن میشوند. همه ما میدانیم که ایدههای اولیه براساس وجود برخی مشکلات و در جهت رفع آنها، شکل گرفته و بمرور تقویت میشود تا تبدیل به یک استارتاپ شود. بنابراین، در مسیر توسعه باید همچنان نسبت به نیازهای مخاطبان و بازار هدف آشنایی کافی داشته باشید.
حتی زمانی که از یک تیم بسیار متخصص و متعهد، سرمایه گذاران قوی و فناوریهای جدید برخوردار باشید اما خدمات یا محصولی که قرار است به بازار عرضه کنید دارای مزیت رقابتی خاصی نباشد و نیاز روز مخاطبان را تشخیص ندهید؛ باز هم محکوم به شکست هستید.
واقعیت این است که هر چقدر هم ایده شما نو و کارآمد باشد اگر نتوانید همتیمیهای خوبی جذب کنید در نهایت موفق نخواهید شد. متأسفانه یکی از اشتباهات رایج صاحبان استارتاپها اهمیت ندادن به جذب افراد متعهد، متخصص و دارای مهارت است. احتمالا یکی از بهانههایی که برای این غفلت خود میتراشند، حجم سنگین کارها در ابتدای مسیر یا نبود سرمایه برای جذب چنین افرادی است!
اما باید به این نکته آگاه باشید که اگر اعضاء تیمتان علاوه بر برخورداری از مهارتهای سخت، از مهارتهای نرم همچون مذاکره، ارتباط مؤثر، مشارکت با تیم و امثال آن بهرهمند نباشند، روزهای سختی پیش رو خواهید داشت.
طبق نظرسنجیهای انجام شده، سومین علت شکست 23 درصد از استارتاپ ها ضعیف بودن تیم میباشد. تیم ضعیف منحصر به موارد گفته شده نیست و باید بتوانید افرادی را جذب کنید که چشم انداز و اهداف استارتاپ را به خوبی درک کرده و در همان راستا گام بردارند.
عامل دیگری که میتواند منجر به شکست استارتاپها شود و از چشم اغلب مؤسسان نیز پنهان میماند، ارائه محصول یا خدماتی است که فاقد کیفیت بالا باشد. منظور از محصول ضعیف یا بی کیفیت این است که در روند تولید و سپس فروش آن به نیازهای مشتریان کمتر توجه شده و تکنولوژیهای بکاربرده شده در آن نیز چندان مطلوب نیستند.
هرچند صرف منابع مالی برای تولید اینگونه محصول یا خدمات در کوتاه مدت موجب جذب سرمایه گذار خواهد شد، اما در بلند مدت به دلیل استقبال نکردن مخاطبان از محصول و گرایش به سمت محصولات رقبا، با مشکلات فراوانی روبرو خواهید شد که از دست دادن سرمایه گذاران جزء اولین تبعات چنین اشتباهی خواهد بود.
اگر میخواهید کسب و کار نوپای موفقی داشته باشید، باید مدل کسب و کارتان نیز مناسب و دقیق باشد. مدل کسب و کار در واقع نشان میدهد طرحها، برنامهها و نحوه اداره استارتاپ چگونه است. اگر بتوانید با صرف وقت کافی، تمام منابع کسب درآمد، ویژگیهای مخاطبان، جزئیات محصول یا خدمات تولیدی و نیازهای مالی شرکت خود را به خوبی شناسایی کنید؛ شما از یک مدل کسب و کار قوی برخوردار هستید.
اما تبعات نداشتن مدل کسب و کار چیست؟
تعداد استارتاپهایی که فقط به دلیل عدم استفاده از تبلیغات هدفمند و بازاریابی ضعیف شکست خوردهاند، کم نیست. از این رو اگر میخواهید جزء شکست خوردهها نباشید باید قابلیت بازاریابی محصول را افزایش دهید و در این راه از تبلیغات پربازدهی که متناسب با محصول باشند، بهره ببرید.
فراموش نکنید به محض اینکه ایده شما در فضای استارتاپی مطرح شود و موفقیتهایی نیز از این طریق بدست آورید، به سرعت رقبایی ریز و درشت در بازار پیدا میکنید. اگر به این رقبا و همینطور بازاریابی محصول خود توجه کافی نداشته باشید، در اندک زمان ممکن، مشتریان خود را از دست میدهید. چرا که مخاطبان همیشه به دنبال محصولاتی هستند که به خوبی نیازهای آنان را مرتفع میکند و اگر رقبای شما بتوانند بازاریابی قویتری داشته باشند، بدون تردید به زودی از لیست استارتاپهای موفق و دارای درآمد حذف خواهید شد.
در این مطلب از رشدانا، به بررسی این موضوع پرداختیم که استارتاپ چیست و چه مراحلی دارد. استارتاپها برای رشد و تقویت نیروی اقتصادی جوامع مختلف الزامی هستند. ایدههای جدید همواره برای ایجاد اشتغال و توسعه منابع مالی در تمام بخشهای کشور و جامعه مورد نیاز است. نیروی جوان و متخصص باید بتواند براساس شرایط محیطی و منابع موجود بهترین ایدهها را پردازش و عملی سازد.
از جمله مزایای استارتاپ این است که هیچ محدودیتی برای آن قابل تعریف نیست. شما میتوانید براساس شرایط زندگی و محیط زیست خود یک ایده اولیه ارائه کنید و سپس آن را گسترش دهید. تمام برندهای مطرح دنیا، ابتدا از یک ایده کوچک فعالیت خود را آغاز کردند. اگر میخواهید ایده خود را عملی کنید، باید به جای پای دیگر شرکتها نگاه کرده و به بررسی داستان آنها بپردازید. از سایر استارتاپها الهام بگیرید تا در نهایت، مسیر منحصر به فرد خود را بنا کنید. در این راه، از مشورت افراد متخصص و حضور در مکانهای ویژه رشد مانند کارخانجات نوآوری مرکز شهر یا استان خود، غافل نشوید. همیشه چند فکر بهتر از یک فکر عمل میکند.
اگر می خواهید با این فرایند دقیق تر و کامل تر آشنا شوید، می توانید همین الان با شرکت در کارگاه آموزش راه اندازی استارتاپ به خواسته خود برسید و قدم در مسیر موفقیت بگذارید.
Startup Launch Workshop
استارتاپ خود را حرفه ای راه اندازی کنید